محتشم کاشانی (غزلیات)/وصل کو تا بینیاز از وصل آن دلبر شوم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (وصل کو تا بینیاز از وصل آن دلبر شوم) از محتشم کاشانی |
' |
وصل کو تا بینیاز از وصل آن دلبر شوم | ترک او گویم پرستار بت دیگر شوم | |
عقل کو تا سرکشم یک چند از طوق جنون | یعنی آزاد از کمند آن پری پیکر شوم | |
کو دلی چون سنگ تا از لعل او یکبارگی | برکنم دندان و خون آشام از آن ساغر شوم | |
چند غیرت بیند و گویند با من کاشکی | کم شود حسن تو یا او کور یا من کر شوم | |
من دم بیزاری از عشق تو میخواهم دگر | با وجود آن که هردم بر تو عاشقتر شوم | |
ذرهای از من نخواهی یافت دیگر سوز خویش | گر ز عشقت آن قدر سوزم که خاکستر شوم | |
صحبت ما و تو شدموقوف تا روزی که من | با دل پرخون دو چارت در صفت محشر شوم | |
سر طفیل توست اما با تو هستم سر گران | تا به شمشیر اجل فارغ ز بار سر شوم | |
محتشم شد مانعم قرب رقیب از بزم او | ورنه من میخواستم کز جان سگ آن در شوم |