مثنوی معنوی/چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خوردهام و چنان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خوردهام و چنان) از مولوی |
' |
پوست دنبه یافت شخصی مستهان | هر صباحی چرب کردی سبلتان | |
در میان منعمان رفتی که من | لوت چربی خوردهام در انجمن | |
دست بر سبلت نهادی در نوید | رمز یعنی سوی سبلت بنگرید | |
کین گواه صدق گفتار منست | وین نشان چرب و شیرین خوردنست | |
اشکمش گفتی جواب بیطنین | که اباد الله کید الکاذبین | |
لاف تو ما را بر آتش بر نهاد | کان سبال چرب تو بر کنده باد | |
گر نبودی لاف زشتت ای گدا | یک کریمی رحم افکندی به ما | |
ور نمودی عیب و کژ کم باختی | یک طبیبی داروی او ساختی | |
گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم | ینفعن الصادقین صدقهم | |
گفت اندر کژ مخسپ ای محتلم | آنچ داری وا نما و فاستقم | |
ور نگویی عیب خود باری خمش | از نمایش وز دغل خود را مکش | |
گر تو نقدی یافتی مگشا دهان | هست در ره سنگهای امتحان | |
سنگهای امتحان را نیز پیش | امتحانها هست در احوال خویش | |
گفت یزدان از ولادت تا بحین | یفتنون کل عام مرتین | |
امتحان در امتحانست ای پدر | هین به کمتر امتحان خود را مخر |