مثنوی معنوی/پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر ششم مثنوی (پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم) از مولوی |
' |
اشکش از دیده بجست و گفت او | با همه آن شاه شیریننام کو | |
گفت آن سالوس زراق تهی | دام گولان و کمند گمرهی | |
صد هزاران خام ریشان همچو تو | اوفتاده از وی اندر صد عتو | |
گر نبینیش و سلامت وا روی | خیر تو باشد نگردی زو غوی | |
لافکیشی کاسهلیسی طبلخوار | بانگ طبلش رفته اطراف دیار | |
سبطیند این قوم و گوسالهپرست | در چنین گاوی چه میمالند دست | |
جیفة اللیلست و بطال النهار | هر که او شد غرهی این طبلخوار | |
هشتهاند این قوم صد علم و کمال | مکر و تزویری گرفته کینست حال | |
آل موسی کو دریغا تاکنون | عابدان عجل را ریزند خون | |
شرع و تقوی را فکنده سوی پشت | کو عمر کو امر معروفی درشت | |
کین اباحت زین جماعت فاش شد | رخصت هر مفسد قلاش شد | |
کو ره پیغامبری و اصحاب او | کو نماز و سبحه و آداب او |