مثنوی معنوی/واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر ششم مثنوی (واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است) از مولوی |
' |
بعد از آن پرسان شد او از هر کسی | شیخ را میجست از هر سو بسی | |
پس کسی گفتش که آن قطب دیار | رفت تا هیزم کشد از کوهسار | |
آن مرید ذوالفقاراندیش تفت | در هوای شیخ سوی بیشه رفت | |
دیو میآورد پیش هوش مرد | وسوسه تا خفیه گردد مه ز گرد | |
کین چنین زن را چرا این شیخ دین | دارد اندر خانه یار و همنشین | |
ضد را با ضد ایناس از کجا | با امامالناس نسناس از کجا | |
باز او لاحول میکرد آتشین | که اعتراض من برو کفرست و کین | |
من کی باشم با تصرفهای حق | که بر آرد نفس من اشکال و دق | |
باز نفسش حمله میآورد زود | زین تعرف در دلش چون کاه دود | |
که چه نسبت دیو را با جبرئیل | که بود با او به صحبت هم مقیل | |
چون تواند ساخت با آزر خلیل | چون تواند ساخت با رهزن دلیل |