مثنوی معنوی/نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل) از مولوی |
' |
انبیا گفتند با خاطر که چند | میدهیم این را و آن را وعظ و پند | |
چند کوبیم آهن سردی ز غی | در دمیدن در قفض هین تا بکی | |
جنبش خلق از قضا و وعده است | تیزی دندان ز سوز معده است | |
نفس اول راند بر نفس دوم | ماهی از سر گنده باشد نه ز دم | |
لیک هم میدان و خر میران چو تیر | چونک بلغ گفت حق شد ناگزیر | |
تو نمیدانی کزین دو کیستی | جهد کن چندانک بینی چیستی | |
چون نهی بر پشت کشتی بار را | بر توکل میکنی آن کار را | |
تو نمیدانی که از هر دو کیی | غرقهای اندر سفر یا ناجیی | |
گر بگویی تا ندانم من کیم | بر نخواهم تاخت در کشتی و یم | |
من درین ره ناجیم یا غرقهام | کشف گردان کز کدامین فرقهام | |
من نخواهم رفت این ره با گمان | بر امید خشک همچون دیگران | |
هیچ بازرگانیی ناید ز تو | زانک در غیبست سر این دو رو | |
تاجر ترسندهطبع شیشهجان | در طلب نه سود دارد نه زیان | |
بل زیان دارد که محرومست و خوار | نور او یابد که باشد شعلهخوار | |
چونک بر بوکست جمله کارها | کار دین اولی کزین یابی رها | |
نیست دستوری بدینجا قرع باب | جز امید الله اعلم بالصواب |