مثنوی معنوی/مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة) از مولوی |
' |
فازن بالحرة پی این شد مثل | فاسرق الدرة بدین شد منتقل | |
بنده سوی خواجه شد او ماند زار | بوی گل شد سوی گل او ماند خار | |
او بمانده دور از مطلوب خویش | سعی ضایع رنج باطل پای ریش | |
همچو صیادی که گیرد سایهای | سایه کی گردد ورا سرمایهای | |
سایهی مرغی گرفته مرد سخت | مرغ حیران گشته بر شاخ درخت | |
کین مدمغ بر کی میخندد عجب | اینت باطل اینت پوسیده سبب | |
ور تو گویی جزو پیوستهی کلست | خار میخور خار مقرون گلست | |
جز ز یک رو نیست پیوسته به کل | ورنه خود باطل بدی بعث رسل | |
چون رسولان از پی پیوستنند | پس چه پیوندندشان چون یک تنند | |
این سخن پایان ندارد ای غلام | روز بیگه شد حکایت کن تمام |