مثنوی معنوی/فرق میان دانستن چیزی به مثال و تقلید و میان دانستن ماهیت آن چیز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (فرق میان دانستن چیزی به مثال و تقلید و میان دانستن ماهیت آن چیز) از مولوی |
' |
ظاهرست آثار و میوهی رحمتش | لیک کی داند جز او ماهیتش | |
هیچ ماهیات اوصاف کمال | کس نداند جز بثار و مثال | |
طفل ماهیت نداند طمث را | جز که گویی هست چون حلوا ترا | |
کی بود ماهیت ذوق جماع | مثل ماهیات حلوا ای مطاع | |
لیک نسبت کرد از روی خوشی | با تو آن عاقل چو تو کودکوشی | |
تا بداند کودک آن را از مثال | گر نداند ماهیت یا عین حال | |
پس اگر گویی بدانم دور نیست | ور ندانم گفت کذب و زور نیست | |
گر کسی گوید که دانی نوح را | آن رسول حق و نور روح را | |
گر بگویی چون ندانم کان قمر | هست از خورشید و مه مشهورتر | |
کودکان خرد در کتابها | و آن امامان جمله در محرابها | |
نام او خوانند در قرآن صریح | قصهاش گویند از ماضی فصیح | |
راستگو دانیش تو از روی وصف | گرچه ماهیت نشد از نوح کشف | |
ور بگویی من چه دانم نوح را | همچو اویی داند او را ای فتی | |
مور لنگم من چه دانم فیل را | پشهای کی داند اسرافیل را | |
این سخن هم راستست از روی آن | که بماهیت ندانیش ای فلان | |
عجز از ادراک ماهیت عمو | حالت عامه بود مطلق مگو | |
زانک ماهیات و سر سر آن | پیش چشم کاملان باشد عیان | |
در وجود از سر حق و ذات او | دورتر از فهم و استبصار کو | |
چونک آن مخفی نماند از محرمان | ذات و وصفی چیست کان ماند نهان | |
عقل بحثی گوید این دورست و گو | بی ز تاویل محالی کم شنو | |
قطب گوید مر ترا ای سستحال | آنچ فوق حال تست آید محال | |
واقعاتی که کنونت بر گشود | نه که اول هم محالت مینمود | |
چون رهانیدت ز ده زندان کرم | تیه را بر خود مکن حبس ستم |