مثنوی معنوی/صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را) از مولوی |
' |
آمدیم اکنون به طاوس دورنگ | کو کند جلوه برای نام و ننگ | |
همت او صید خلق از خیر و شر | وز نتیجه و فایدهی آن بیخبر | |
بیخبر چون دام میگیرد شکار | دام را چه علم از مقصود کار | |
دام را چه ضر و چه نفع از گرفت | زین گرفت بیهدهش دارم شگفت | |
ای برادر دوستان افراشتی | با دو صد دلداری و بگذاشتی | |
کارت این بودست از وقت ولاد | صید مردم کردن از دام وداد | |
زان شکار و انبهی و باد و بود | دست در کن هیچ یابی تار و پود | |
بیشتر رفتست و بیگاهست روز | تو به جد در صید خلقانی هنوز | |
آن یکی میگیر و آن میهل ز دام | وین دگر را صید میکن چون لام | |
باز این را میهل و میجو دگر | اینت لعب کودکان بیخبر | |
شب شود در دام تو یک صید نی | دام بر تو جز صداع و قید نی | |
پس تو خود را صید میکردی به دام | که شدی محبوس و محرومی ز کام | |
در زمانه صاحب دامی بود | همچو ما احمق که صید خود کند | |
چون شکار خوک آمد صید عام | رنج بیحد لقمه خوردن زو حرام | |
آنک ارزد صید را عشقست و بس | لیک او کی گنجد اندر دام کس | |
تو مگر آیی و صید او شوی | دام بگذاری به دام او روی | |
عشق میگوید به گوشم پست پست | صید بودن خوشتر از صیادیست | |
گول من کن خویش را و غره شو | آفتابی را رها کن ذره شو | |
بر درم ساکن شو و بیخانه باش | دعوی شمعی مکن پروانه باش | |
تا ببینی چاشنی زندگی | سلطنت بینی نهان در بندگی | |
نعل بینی بازگونه در جهان | تختهبندان را لقب گشته شهان | |
بس طناب اندر گلو و تاج دار | بر وی انبوهی که اینک تاجدار | |
همچو گور کافران بیرون حلل | اندرون قهر خدا عز و جل | |
چون قبور آن را مجصص کردهاند | پردهی پندار پیش آوردهاند | |
طبع مسکینت مجصص از هنر | همچو نخل موم بیبرگ و ثمر |