مثنوی معنوی/شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع) از مولوی |
' |
باز میدیدم که میشد هفت یک | میشکافد نور او جیب فلک | |
باز آن یک بار دیگر هفت شد | مستی و حیرانی من زفت شد | |
اتصالاتی میان شمعها | که نیاید بر زبان و گفت ما | |
آنک یک دیدن کند ادارک آن | سالها نتوان نمودن از زبان | |
آنک یک دم بیندش ادراک هوش | سالها نتوان شنودن آن بگوش | |
چونک پایانی ندارد رو الیک | زانک لا احصی ثناء ما علیک | |
پیشتر رفتم دوان کان شمعها | تا چه چیزست از نشان کبریا | |
میشدم بی خویش و مدهوش و خراب | تا بیفتادم ز تعجیل و شتاب | |
ساعتی بیهوش و بیعقل اندرین | اوفتادم بر سر خاک زمین | |
باز با هوش آمدم برخاستم | در روش گویی نه سر نه پاستم |