مثنوی معنوی/رفتن مصطفی علیه السلام به عیادت صحابی و بیان فایدهی عیادت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر دوم مثنوی (رفتن مصطفی علیه السلام به عیادت صحابی و بیان فایدهی عیادت) از مولوی |
' |
از صحابه خواجهای بیمار شد | واندر آن بیماریش چون تار شد | |
مصطفی آمد عیادت سوی او | چون همه لطف و کرم بد خوی او | |
در عیادت رفتن تو فایدهست | فایدهی آن باز با تو عایدهست | |
فایدهی اول که آن شخص علیل | بوک قطبی باشد و شاه جلیل | |
چون دو چشم دل نداری ای عنود | که نمیدانی تو هیزم را ز عود | |
چونک گنجی هست در عالم مرنج | هیچ ویران را مدان خالی ز گنج | |
قصد هر درویش میکن از گزاف | چون نشان یابی بجد میکن طواف | |
چون ترا آن چشم باطنبین نبود | گنج میپندار اندر هر وجود | |
ور نباشد قطب یار ره بود | شه نباشد فارس اسپه بود | |
پس صلهی یاران ره لازم شمار | هر که باشد گر پیاده گر سوار | |
ور عدو باشد همین احسان نکوست | که باحسان بس عدو گشتست دوست | |
ور نگردد دوست کینش کم شود | زانک احسان کینه را مرهم شود | |
بس فواید هست غیر این ولیک | از درازی خایفم ای یار نیک | |
حاصل این آمد که یار جمع باش | همچو بتگر از حجر یاری تراش | |
زانک انبوهی و جمع کاروان | رهزنان را بشکند پشت و سنان |