مثنوی معنوی/دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد) از مولوی |
' |
آن شفیعان از دم هیهای او | چند بوسیدند دست و پای او | |
کای امیر از تو نشاید کین کشی | گر بشد باده تو بیباده خوشی | |
باده سرمایه ز لطف تو برد | لطف آب از لطف تو حسرت خورد | |
پادشاهی کن ببخشش ای رحیم | ای کریم ابن الکریم ابن الکریم | |
هر شرابی بندهی این قد و خد | جمله مستان را بود بر تو حسد | |
هیچ محتاج می گلگون نهای | ترک کن گلگونه تو گلگونهای | |
ای رخ چون زهرهات شمس الضحی | ای گدای رنگ تو گلگونهها | |
باده کاندر خنب میجوشد نهان | ز اشتیاق روی تو جوشد چنان | |
ای همه دریا چه خواهی کرد نم | وی همه هستی چه میجویی عدم | |
ای مه تابان چه خواهی کرد گرد | ای که مه در پیش رویت رویزرد | |
تاج کرمناست بر فرق سرت | طوق اعطیناک آویز برت | |
تو خوش و خوبی و کان هر خوشی | تو چرا خود منت باده کشی | |
جوهرست انسان و چرخ او را عرض | جمله فرع و پایهاند و او غرض | |
ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش | چون چنینی خویش را ارزان فروش | |
خدمتت بر جمله هستی مفترض | جوهری چون نجده خواهد از عرض | |
علم جویی از کتبها ای فسوس | ذوق جویی تو ز حلوا ای فسوس | |
بحر علمی در نمی پنهان شده | در سه گز تن عالمی پنهان شده | |
می چه باشد یا سماع و یا جماع | تا بجویی زو نشاط و انتفاع | |
آفتاب از ذرهای شد وام خواه | زهرهای از خمرهای شد جامخواه | |
جان بیکیفی شده محبوس کیف | آفتابی حبس عقده اینت حیف |