مثنوی معنوی/در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام لا بد من قرین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام لا بد من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت ان کان کریما اکرمک و ان کان لیما اسلمک و ذلک القرین عملک فاصلحه ما استطعت صدق رسولالله) از مولوی |
' |
پس پیمبر گفت بهر این طریق | باوفاتر از عمل نبود رفیق | |
گر بود نیکو ابد یارت شود | ور بود بد در لحد مارت شود | |
این عمل وین کسب در راه سداد | کی توان کرد ای پدر بیاوستاد | |
دونترین کسبی که در عالم رود | هیچ بیارشاد استادی بود | |
اولش علمست آنگاهی عمل | تا دهد بر بعد مهلت یا اجل | |
استعینوا فیالحرف یا ذا النهی | من کریم صالح من اهلها | |
اطلب الدر اخی وسط الصدف | واطلب الفن من ارباب الحرف | |
ان رایتم ناصحین انصفوا | بادروا التعلیم لا تستنکفوا | |
در دباغی گر خلق پوشید مرد | خواجگی خواجه را آن کم نکرد | |
وقت دم آهنگر ار پوشید دلق | احتشام او نشد کم پیش خلق | |
پس لباس کبر بیرون کن ز تن | ملبس ذل پوش در آموختن | |
علم آموزی طریقش قولی است | حرفت آموزی طریقش فعلی است | |
فقر خواهی آن به صحبت قایمست | نه زبانت کار میآید نه دست | |
دانش آن را ستاند جان ز جان | نه ز راه دفتر و نه از زبان | |
در دل سالک اگر هست آن رموز | رمزدانی نیست سالک را هنوز | |
تا دلش را شرح آن سازد ضیا | پس الم نشرح بفرماید خدا | |
که درون سینه شرحت دادهایم | شرح اندر سینهات بنهادهایم | |
تو هنوز از خارج آن را طالبی | محلبی از دیگران چون حالبی | |
چشمهی شیرست در تو بیکنار | تو چرا میشیر جویی از تغار | |
منفذی داری به بحر ای آبگیر | ننگ دار از آب جستن از غدیر | |
که الم نشرح نه شرحت هست باز | چون شدی تو شرحجو و کدیهساز | |
در نگر در شرح دل در اندرون | تا نیاید طعنهی لا تبصرون |