مثنوی معنوی/در آمدن مصطفی علیهالسلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر ششم مثنوی (در آمدن مصطفی علیهالسلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه) از مولوی |
' |
رفت پیغامبر به رغبت بهر او | اندر آخر وآمد اندر جست و جو | |
بود آخر مظلم و زشت و پلید | وین همه برخاست چون الفت رسید | |
بوی پیغامبر ببرد آن شیر نر | همچنانک بوی یوسف را پدر | |
موجب ایمان نباشد معجزات | بوی جنسیت کند جذب صفات | |
معجزات از بهر قهر دشمنست | بوی جنسیت پی دل بردنست | |
قهر گردد دشمن اما دوست نی | دوست کی گردد ببسته گردنی | |
اندر آمد او ز خواب از بوی او | گفت سرگیندان درون زین گونه بو | |
از میان پای استوران بدید | دامن پاک رسول بیندید | |
پس ز کنج آخر آمد غژغژان | روی بر پایش نهاد آن پهلوان | |
پس پیمبر روی بر رویش نهاد | بر سر و بر چشم و رویش بوسه داد | |
گفت یا ربا چه پنهان گوهری | ای غریب عرش چونی خوشتری | |
گفت چون باشد خود آن شوریده خواب | که در آید در دهانش آفتاب | |
چون بود آن تشنهای کو گل چرد | آب بر سر بنهدش خوش میبرد |