مثنوی معنوی/حکم کردن داود بر صاحب گاو کی جمله مال خود را به وی ده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (حکم کردن داود بر صاحب گاو کی جمله مال خود را به وی ده) از مولوی |
' |
بعد از آن داود گفتش کای عنود | جمله مال خویش او را بخش زود | |
ورنه کارت سخت گردد گفتمت | تا نگردد ظاهر از وی استمت | |
خاک بر سر کرد و جامه بر درید | که بهر دم میکنی ظلمی مزید | |
یکدمی دیگر برین تشنیع راند | باز داودش به پیش خویش خواند | |
گفت چون بختت نبود ای بختکور | ظلمت آمد اندک اندک در ظهور | |
ریدهای آنگاه صدر و پیشگاه | ای دریغ از چون تو خر خاشاک و کاه | |
رو که فرزندان تو با جفت تو | بندگان او شدند افزون مگو | |
سنگ بر سینه همیزد با دو دست | میدوید از جهل خود بالا و پست | |
خلق هم اندر ملامت آمدند | کز ضمیر کار او غافل بدند | |
ظالم از مظلوم کی داند کسی | کو بود سخرهی هوا همچون خسی | |
ظالم از مظلوم آنکس پی برد | کو سر نفس ظلوم خود برد | |
ورنه آن ظالم که نفس است از درون | خصم هر مظلوم باشد از جنون | |
سگ هماره حمله بر مسکین کند | تا تواند زخم بر مسکین زند | |
شرم شیران راست نه سگ را بدان | که نگیرد صید از همسایگان | |
عامهی مظلومکش ظالمپرست | از کمین سگشان سوی داود جست | |
روی در داود کردند آن فریق | کای نبی مجتبی بر ما شفیق | |
این نشاید از تو کین ظلمیست فاش | قهر کردی بیگناهی را بلاش |