مثنوی معنوی/حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها) از مولوی |
' |
که لیمان در جفا صافی شوند | چون وفا بینند خود جافی شوند | |
مسجد طاعاتشان پس دوزخست | پایبند مرغ بیگانه فخست | |
هست زندان صومعهی دزد و لیم | کاندرو ذاکر شود حق را مقیم | |
چون عبادت بود مقصود از بشر | شد عبادتگاه گردنکش سقر | |
آدمی را هست در هر کار دست | لیک ازو مقصود این خدمت بدست | |
ما خلقت الجن و الانس این بخوان | جز عبادت نیست مقصود از جهان | |
گرچه مقصود از کتاب آن فن بود | گر توش بالش کنی هم میشود | |
لیک ازو مقصود این بالش نبود | علم بود و دانش و ارشاد سود | |
گر تو میخی ساختی شمشیر را | برگزیدی بر ظفر ادبار را | |
گرچه مقصود از بشر علم و هدیست | لیک هر یک آدمی را معبدیست | |
معبد مرد کریم اکرمته | معبد مرد لیم اسقمته | |
مر لیمان را بزن تا سر نهند | مر کریمان را بده تا بر دهند | |
لاجرم حق هر دو مسجد آفرید | دوزخ آنها را و اینها را مزید | |
ساخت موسی قدس در باب صغیر | تا فرود آرند سر قوم زحیر | |
زآنک جباران بدند و سرفراز | دوزخ آن باب صغیرست و نیاز |