مثنوی معنوی/حواله کردن پادشاه قبول و توبهی نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (حواله کردن پادشاه قبول و توبهی نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است) از مولوی |
' |
این جنایت بر تن و عرض ویست | زخم بر رگهای آن نیکوپیست | |
گرچه نفس واحدیم از روی جان | ظاهرا دورم ازین سود و زیان | |
تهمتی بر بنده شه را عار نیست | جز مزید حلم و استظهار نیست | |
متهم را شاه چون قارون کند | بیگنه را تو نظر کن چون کند | |
شاه را غافل مدان از کار کس | مانع اظهار آن حلمست و بس | |
من هنا یشفع به پیش علم او | لا ابالیوار الا حلم او | |
آن گنه اول ز حلمش میجهد | ورنه هیبت آن مجالش کی دهد | |
خونبهای جرم نفس قاتله | هست بر حلمش دیت بر عاقله | |
مست و بیخود نفس ما زان حلم بود | دیو در مستی کلاه از وی ربود | |
گرنه ساقی حلم بودی بادهریز | دیو با آدم کجا کردی ستیز | |
گاه علم آدم ملایک را کی بود | اوستاد علم و نقاد نقود | |
چونک در جنت شراب حلم خورد | شد ز یک بازی شیطان روی زرد | |
آن بلادرهای تعلیم ودود | زیرک و دانا و چستش کرده بود | |
باز آن افیون حلم سخت او | دزد را آورد سوی رخت او | |
عقل آید سوی حلمش مستجیر | ساقیم تو بودهای دستم بگیر |