مثنوی معنوی/جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود) از مولوی |
' |
گفتشان در خواب کای اولاد من | نیست ممکن ظاهر این را دم زدن | |
فاش و مطلق گفتنم دستور نیست | لیک راز از پیش چشمم دور نیست | |
لیک بنمایم نشانی با شما | تا شود پیدا شما را این خفا | |
نور چشمانم چو آنجا گه روید | از مقام خفتنش آگه شوید | |
آن زمان که خفته باشد آن حکیم | آن عصا را قصد کن بگذار بیم | |
گر بدزدی و توانی ساحرست | چارهی ساحر بر تو حاضرست | |
ور نتانی هان و هان آن ایزدیست | او رسول ذوالجلال و مهتدیست | |
گر جهان فرعون گیرد شرق و غرب | سرنگون آید خدا آنگاه حرب | |
این نشان راست دادم جان باب | بر نویس الله اعلم بالصواب | |
جان بابا چون بخسپد ساحری | سحر و مکرش را نباشد رهبری | |
چونک چوپان خفت گرگ آمن شود | چونک خفت آن جهد او ساکن شود | |
لیک حیوانی که چوپانش خداست | گرگ را آنجا امید و ره کجاست | |
جادوی که حق کند حقست و راست | جادوی خواندن مر آن حق را خطاست | |
جان بابا این نشان قاطعست | گر بمیرد نیز حقش رافعست |