مثنوی معنوی/جمع آمدن عمران به مادر موسی و حامله شدن مادر موسی علیهالسلام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (جمع آمدن عمران به مادر موسی و حامله شدن مادر موسی علیهالسلام) از مولوی |
' |
شب برفت و او بر آن درگاه خفت | نیمشب آمد پی دیدنش جفت | |
زن برو افتاد و بوسید آن لبش | بر جهانیدش ز خواب اندر شبش | |
گشت بیدار او و زن را دید خوش | بوسه باران کرده از لب بر لبش | |
گفت عمران این زمان چون آمدی | گفت از شوق و قضای ایزدی | |
در کشیدش در کنار از مهر مرد | بر نیامد با خود آن دم در نبرد | |
جفت شد با او امانت را سپرد | پس بگفت ای زن نه این کاریست خرد | |
آهنی بر سنگ زد زاد آتشی | آتشی از شاه و ملکش کینکشی | |
من چو ابرم تو زمین موسی نبات | حق شه شطرنج و ما ماتیم مات | |
مات و برد از شاه میدان ای عروس | آن مدان از ما مکن بر ما فسوس | |
آنچ این فرعون میترسد ازو | هست شد این دم که گشتم جفت تو |