مثنوی معنوی/تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر) از مولوی |
' |
ای شهان کشتیم ما خصم برون | ماند خصمی زو بتر در اندرون | |
کشتن این کار عقل و هوش نیست | شیر باطن سخرهی خرگوش نیست | |
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست | کو به دریاها نگردد کم و کاست | |
هفت دریا را در آشامد هنوز | کم نگردد سوزش آن خلقسوز | |
سنگها و کافران سنگدل | اندر آیند اندرو زار و خجل | |
هم نگردد ساکن از چندین غذا | تا ز حق آید مرورا این ندا | |
سیر گشتی سیر گوید نه هنوز | اینت آتش اینت تابش اینت سوز | |
عالمی را لقمه کرد و در کشید | معدهاش نعره زنان هل من مزید | |
حق قدم بر وی نهد از لامکان | آنگه او ساکن شود از کن فکان | |
چونک جزو دوزخست این نفس ما | طبع کل دارد همیشه جزوها | |
این قدم حق را بود کو را کشد | غیر حق خود کی کمان او کشد | |
در کمان ننهند الا تیر راست | این کمان را بازگون کژ تیرهاست | |
راست شو چون تیر و واره از کمان | کز کمان هر راست بجهد بیگمان | |
چونک وا گشتم ز پیگار برون | روی آوردم به پیگار درون | |
قد رجعنا من جهاد الاصغریم | با نبی اندر جهاد اکبریم | |
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف | تا به سوزن بر کنم این کوه قاف | |
سهل شیری دان که صفها بشکند | شیر آنست آن که خود را بشکند |