مثنوی معنوی/تفسیر بیت حکم رضیالله عنه «آسمانهاست در ولایت جان کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست کوههای بلند و دریاهاست»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (تفسیر بیت حکم رضیالله عنه «آسمانهاست در ولایت جان کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست کوههای بلند و دریاهاست») از مولوی |
' |
گفت پیغامبر ز سرمای بهار | تن مپوشانید یاران زینهار | |
زانک با جان شما آن میکند | کان بهاران با درختان میکند | |
لیک بگریزید از سرد خزان | کان کند کو کرد با باغ و رزان | |
راویان این را به ظاهر بردهاند | هم بر آن صورت قناعت کردهاند | |
بیخبر بودند از جان آن گروه | کوه را دیده ندیده کان بکوه | |
آن خزان نزد خدا نفس و هواست | عقل و جان عین بهارست و بقاست | |
مر ترا عقلیست جزوی در نهان | کامل العقلی بجو اندر جهان | |
جزو تو از کل او کلی شود | عقل کل بر نفس چون غلی شود | |
پس بتاویل این بود کانفاس پاک | چون بهارست و حیات برگ و تاک | |
از حدیث اولیا نرم و درشت | تن مپوشان زانک دینت راست پشت | |
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر | تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر | |
گرم و سردش نوبهار زندگیست | مایهی صدق و یقین و بندگیست | |
زان کزو بستان جانها زنده است | زین جواهر بحر دل آگنده است | |
بر دل عاقل هزاران غم بود | گر ز باغ دل خلالی کم شود |