مثنوی معنوی/تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایهای طاعنان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایهای طاعنان میگفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان میگفتید تا گمان آید کی شما طالب حقاید بی غرض اکنون محمد را نصرت دادیم تا صاحب حق را ببینید) از مولوی |
' |
از بتان و از خدا در خواستیم | که بکن ما را اگر ناراستیم | |
آنک حق و راستست از ما و او | نصرتش ده نصرت او را بجو | |
این دعا بسیار کردیم و صلات | پیش لات و پیش عزی و منات | |
که اگر حقست او پیداش کن | ور نباشد حق زبون ماش کن | |
چونک وا دیدیم او منصور بود | ما همه ظلمت بدیم او نور بود | |
این جواب ماست کانچ خواستید | گشت پیدا که شما ناراستید | |
باز این اندیشه را از فکر خویش | کور میکردند و دفع از ذکر خویش | |
کین تفکرمان هم از ادبار رست | که صواب او شود در دل درست | |
خود چه شد گر غالب آمد چند بار | هر کسی را غالب آرد روزگار | |
ما هم از ایام بختآور شدیم | بارها بر وی مظفر آمدیم | |
باز گفتندی که گرچه او شکست | چون شکست ما نبود آن زشت و پست | |
زانک بخت نیک او را در شکست | داد صد شادی پنهان زیردست | |
کو باشکسته نمیمانست هیچ | که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ | |
چون نشان ممنان مغلوبیست | لیک در اشکست ممن خوبیست | |
گر تو مشک و عنبری را بشکنی | عالمی از فوح ریحان پر کنی | |
ور شکستی ناگهان سرگین خر | خانهها پر گند گردد تا به سر | |
وقت واگشت حدیبیه بذل | دولت انا فتحنا زد دهل |