مثنوی معنوی/تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را کی زود این حکم را به فیصل رسان و منتظر مدار و ایام بیننا مگو کی الانتظار موت الاحمر و جواب گفتن ایاز شاه را) از مولوی |
' |
گفت ای شه جملگی فرمان تراست | با وجود آفتاب اختر فناست | |
زهره کی بود یا عطارد یا شهاب | کو برون آید به پیش آفتاب | |
گر ز دلق و پوستین بگذشتمی | کی چنین تخم ملامت کشتمی | |
قفل کردن بر در حجره چه بود | در میان صد خیالیی حسود | |
دست در کرده درون آب جو | هر یکی زیشان کلوخ خشکجو | |
پس کلوخ خشک در جو کی بود | ماهیی با آب عاصی کی شود | |
بر من مسکین جفا دارند ظن | که وفا را شرم میآید ز من | |
گر نبودی زحمت نامحرمی | چند حرفی از وفا واگفتمی | |
چون جهانی شبهت و اشکالجوست | حرف میرانیم ما بیرون پوست | |
گر تو خود را بشکنی مغزی شوی | داستان مغز نغزی بشنوی | |
جوز را در پوستها آوازهاست | مغز و روغن را خود آوازی کجاست | |
دارد آوازی نه اندر خورد گوش | هست آوازش نهان در گوش نوش | |
گرنه خوشآوازی مغزی بود | ژغژغ آواز قشری کی شنود | |
ژغژغ آن زان تحمل میکنی | تا که خاموشانه بر مغزی زنی | |
چند گاهی بیلب و بیگوش شو | وانگهان چون لب حریف نوش شو | |
چند گفتی نظم و نثر و راز فاش | خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش |