مثنوی معنوی/تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی) از مولوی |
' |
قطب شیر و صید کردن کار او | باقیان این خلق باقیخوار او | |
تا توانی در رضای قطب کوش | تا قوی گردد کند صید وحوش | |
چو برنجد بینوا مانند خلق | کز کف عقلست جمله رزق حلق | |
زانک وجد حلق باقی خورد اوست | این نگه دار ار دل تو صیدجوست | |
او چو عقل و خلق چون اعضا و تن | بستهی عقلست تدبیر بدن | |
ضعف قطب از تن بود از روح نی | ضعف در کشتی بود در نوح نی | |
قطب آن باشد که گرد خود تند | گردش افلاک گرد او بود | |
یاریی ده در مرمهی کشتیاش | گر غلام خاص و بنده گشتیاش | |
یاریت در تو فزاید نه اندرو | گفت حق ان تنصروا الله تنصروا | |
همچو روبه صید گیر و کن فداش | تا عوض گیری هزاران صید بیش | |
روبهانه باشد آن صید مرید | مرده گیرد صید کفتار مرید | |
مرده پیش او کشی زنده شود | چرک در پالیز روینده شود | |
گفت روبه شیر را خدمت کنم | حیلهها سازم ز عقلش بر کنم | |
حیله و افسونگری کار منست | کار من دستان و از ره بردنست | |
از سر که جانب جو میشتافت | آن خر مسکین لاغر را بیافت | |
پس سلام گرم کرد و پیش رفت | پیش آن ساده دل درویش رفت | |
گفت چونی اندرین صحرای خشک | در میان سنگ لاخ و جای خشک | |
گفت خر گر در غمم گر در ارم | قسمتم حق کرد من زان شاکرم | |
شکر گویم دوست را در خیر و شر | زانک هست اندر قضا از بد بتر | |
چونک قسام اوست کفر آمد گله | صبر باید صبر مفتاح الصله | |
غیر حق جمله عدواند اوست دوست | با عدو از دوست شکوت کی نکوست | |
تا دهد دوغم نخواهم انگبین | زانک هر نعمت غمی دارد قرین |