مثنوی معنوی/استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن) از مولوی |
' |
ناله از باطن برآرد کای خدا | آنچ دادی دادم و ماندم گدا | |
ریختم سرمایه بر پاک و پلید | ای شه سرمایهده هل من مزید | |
ابر را گوید ببر جای خوشش | هم تو خورشیدا به بالا بر کشش | |
راههای مختلف میراندش | تا رساند سوی بحر بیحدش | |
خود غرض زین آب جان اولیاست | کو غسول تیرگیهای شماست | |
چون شود تیره ز غدر اهل فرش | باز گردد سوی پاکی بخش عرش | |
باز آرد زان طرف دامن کشان | از طهارات محیط او درسشان | |
از تیمم وا رماند جمله را | وز تحری طالبان قبله را | |
ز اختلاط خلق یابد اعتلال | آن سفر جوید که ارحنا یا بلال | |
ای بلال خوشنوای خوشصهیل | میذنه بر رو بزن طبل رحیل | |
جان سفر رفت و بدن اندر قیام | وقت رجعت زین سبب گوید سلام | |
این مثل چون واسطهست اندر کلام | واسطه شرطست بهر فهم عام | |
اندر آتش کی رود بیواسطه | جز سمندر کو رهید از رابطه | |
واسطهی حمام باید مر ترا | تا ز آتش خوش کنی تو طبع را | |
چون نتانی شد در آتش چون خلیل | گشت حمامت رسول آبت دلیل | |
سیری از حقست لیک اهل طبع | کی رسد بیواسطهی نان در شبع | |
لطف از حقست لیکن اهل تن | درنیابد لطف بیپردهی چمن | |
چون نماند واسطهی تن بیحجاب | همچو موسی نور مه یابد ز جیب | |
این هنرها آب را هم شاهدست | که اندرونش پر ز لطف ایزدست |