لطف الله نیشابوری/یاد شب و روزی که مرا یار قرین بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | یاد شب و روزی که مرا یار قرین بود از لطف الله نیشابوری |
' |
یاد شب و روزی که مرا یار قرین بود | با یار قرین کلبه من خلد برین بود | |
نه بیم تنم بود،نه تشویش تنم بود | نه فکر دنیا و نه تکلیف به دین بود | |
عمری دگر از گردش چرخ روش دهر | دل در گرو مهر و مه و زهره جبین بود | |
چون عمر گرانمایه ی من در سر دل رفت | رفت از دل من انچه ز دلخواه گزین بود | |
گویی اسد طالع من،روز ولودم | با نور فلک در کشش و کوشش و کین بود | |
گویند دل لطف جگر خسته و شیداست | اکنون نه چنین است،که تا بود چنین بود |