لب لعل
نسخهٔ تاریخ ۴ دسامبر ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۱۷ توسط 87.107.118.47 (گفتگو)
گنج مهرش را نهان در سینه چون جان کرده اند | چونکه باشد جای گنج آن خانه ویران کرده اند |
بی قراران تا بگیرند الفتی با یکدگر | چون سر زلفت دل ما را پریشان کرده اند |
نقش با لعل لبش بستند نقاشان صنع | ای بسا خون در دل لعل بدخشان کرده اند |
بیخود و مست و خرابم کرد یار از جرعه ای | تا چه افیون باز اندر باده یاران کرده اند |
ما به خود کردیم مشکل کارو ور نه دلبران | از نگاهی مشکل عشاق آسان کرده اند |
روی تو نا دیده ما افسانه می پنداشتیم | آن حکایتها که خلق از ماه کنعان کرده اند |
گلشکر گفتا طبیبم چاره درد دل است | درد ما را از لب لعل تو درمان کرده اند |
از ازل سرگشته و حیران دل زار مرا | همچو گوی اندر خم آن زلف چوگان کرده اند |
تا به رخ افشانده اند این ماهرویان زلف را | نرخ عنبر بیدل اندر شهر ارزان کرده اند |