فروغی بسطامی (غزلیات)/کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد) از فروغی بسطامی |
' |
کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد | بیاض چهرهاش از خون دل نشان دارد | |
ز پرده راز دلم عشق آشکارا کرد | که شعله را نتواند کسی نهان دارد | |
به سختی از سر بازار عشق نتوان رفت | که این معامله هم سود و هم زیان دارد | |
به تیرهروزی من چشم روزگار گریست | ندانم آن مه تابان چه در کمان دارد | |
کشاکش دلم آن زلف مو به مو داند | خوشا دلی که دلارام نکتهدان دارد | |
سزد که اهل نظر سینه را نشان سازند | که ترک عشوه گری تیر در کمان دارد | |
ز سخت جانی آیینه حیرتی دارم | که تاب جلوهی آن یار مهربان دارد | |
مهی ز برج مرادم طلوع کرد امشب | که فخر بر سر خورشید آسمان دارد | |
ز هر طرف به تظلم نیازمندی چند | رخ نیاز بر آن خاک آستان دارد | |
من آن حریف عقوبت کش وفا کیشم | که عشق زندهام از بهر امتحان داد | |
فروغی از غم آن نازنین جوان جان داد | کدام پیر چنین طالع جوان دارد |