فروغی بسطامی (غزلیات)/کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند) از فروغی بسطامی |
' |
کاش میداد خدا هر نفسم جانی چند | تا به گام تو میکردم قربانی چند | |
چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که کشت | حسرت خاتم لعل تو سلیمانی چند | |
چه غم از کشمکش گردش دوران دارد | هر که با چشم تو ساغر زده دورانی چند | |
ساقی چشم تواش باده به پیمانه نکرد | هر که بشکست در این میکده پیمانی چند | |
کسی از کافر چشم تو نپرسید آخر | کز چه روی ریختهای خون مسلمانی چند | |
آه اگر دامن پاک تو نیارند به دست | خستگانی که دریدند گریبانی چند | |
از سر زلف پریشان تو معلومم گشت | که چرا جمع نشد حال پریشانی چند | |
بر نمیخورد دل از عمر گرانمایهی خویش | که نمیخورد ز مژگان تو پیکانی چند | |
ای دریغا که به دامان تو دستم نرسید | با وجودی که زدم دست به دامانی چند | |
مژده ای دل که ز دیوان محبت امروز | از پی قتل تو صادر شده فرمانی چند | |
تا فروغی هوس چهرهی نیر دارد | پای تا سر شده آمادهی نیرانی چند |