فروغی بسطامی (غزلیات)/پرده بگشای که من سوختهی روی توام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (پرده بگشای که من سوختهی روی توام) از فروغی بسطامی |
' |
پرده بگشای که من سوختهی روی توام حسرت اندوختهی طلعت نیکوی توام من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست تیغ بردار که منت کش بازوی توام سینه چاکان محبت همه دانند که من سپر انداختهی تیغ دو ابروی توام نتوان کام مرا داد به دشنامی چند که همه عمر ثناخوان و دعاگوی توام آن چنان پیش رخت ساخت پراکنده دلم که پراکندهتر از مشک فشان موی توام گر چه در چشم تو مقدار ندارم لیکن این قدر هست که درویش سر کوی توام من که در گوش فلک حلقه کشیدم چو هلال حالیا حلقه به گوش خم گیسوی توام ای قیامت ز قیام تو نشانی، برخیز که به جان در طلب قامت دلجوی توام آخر ای آتش سوزان فروغی تا چند دل سودازده هر لحظه کشد موی توام