فروغی بسطامی (غزلیات)/هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو) از فروغی بسطامی |
' |
هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو من از اثر عشق، سیه بخت و سیه روز او از مدد حسن، سیه چشم و سیه مو دیباچهی امید من آن صفحهی رخسار سرمایهی سودای من آن حلقهی گیسو جمعی همه آشفتهی آن سنبل مشکین شهری همه شوریدهی آن نرگس جادو هم لاله نرستهست بدین آب و بدین تاب هم گل به شکفته ست بدین رنگ و بدین بو من تشنه لب ساقی و او طالب کوثر حاشا که رود آب من و شیخ به یک جو برخاست ز هر گوشه بلایی به کمینم تا دیدهام افتاد بدان گوشهی ابرو آهوی من آن کار که با شیردلان کرد هرگز نکند شیر قوی پنجه به آهو حسرت برم از خسرو و فرهاد که در عشق نه زر به ترازویم و نه زور به بازو زیبا صنما پرده ز رخسار برانداز تا بر طرف قبله فروغی نکند رو