فروغی بسطامی (غزلیات)/مهر از تو ندیدم و وفا هم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فروغی بسطامی (غزلیات) (مهر از تو ندیدم و وفا هم)
از فروغی بسطامی
'


مهر از تو ندیدم و وفا هم جور از تو کشیدم و جفا هم چیزی به دلت اثر ندارد آسوده ز وردم از دعا هم یک دل ز تو شادمان ندیدم غیر از تو ملول و آشنا هم چشمت ز نگاه مردم‌افکن قلاش فکند و پارسا هم زلفت ز کمند پیچ در پیچ درویش گرفت و پادشا هم از دیر و حرم مسافران را مقصود تویی و مدعا هم من اول و آخری ندارم مبدا تویی و منتها هم هر منظرت از مه دو هفته شهری متحیرند ما هم بالای تو هر کجا نشیند بس فتنه که خیزد و بلا هم چندان نگه تو بی‌خودم کرد کز خویش گذشتم از خدا هم تا زان سر کوی پا کشیدم دستم از کار رفت و پا هم در دور دهان و چشم ساقی از زهد برستم از ریا هم بس خرقه به کوی می فروشان رهن می ناب شد روا هم از جلوه‌ی مهوشی فروغی مغلوب هوس شدی هوا هم