فروغی بسطامی (غزلیات)/من مست میپرستم، من رند باده نوشم
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (من مست میپرستم، من رند باده نوشم) از فروغی بسطامی |
' |
من مست میپرستم، من رند باده نوشم ایمن ز مکر عقلم، فارغ ز قید هوشم من با حضور ساقی کی توبه مینمایم من با وجود مطرب کی پند مینیوشم از می طرب نزاید روزی که من ملولم وز نی نوا نخیزد وقتی که من خموشم با چین طرهی او مشک ختن بپاشم با نقش چهرهی او روی چمن بپوشم گفتم که با تو خواهم روزی روم به گلشن گفتا که شرم بادت از روی گل فروشم تا ز اقتضای مستی دامان او بگیرم گاهی قدح به دستم، گاهی سبو به دوشم دانی چرا سر و جان از من نمیستاند تا در رهش بپویم، تا در پیش بکوشم بخت بلندم آخر سر حلقهی جنون ساخت کان حلقههای گیسو، شد حلقههای گوشم در پردهی محبت جبریل ره ندارد پیغام او رسیدهست بی منت سروشم ای چشمه سار خوبی یک ره ز عین رحمت بر خاک من گذر کن تا از زمین بجوشم ای گل که میخراشد خار غمت دلم را گر بشنوی خروشم یک عمر میخروشم آن مهوشم فروغی از بس که دوش میداد تا بامداد محشر مست شراب دوشم