فروغی بسطامی (غزلیات)/من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری) از فروغی بسطامی |
' |
من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری همت آن است که الا تو نگیرد یاری ای سر زلف قمرپوش عجب طراری عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم تا صبا مهر کند خانهی هر عطاری طبلهی مشک تتاری همه آتش گیرد گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری هم از آن موی سیه مایهی هر سودایی هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی وز لب شهدفشان شربت هر بیماری تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم که مباد از پی این خفته بود بیداری به که بر جان بکشم منت آزار تو را من که تن دادهام از چرخ به هر آزاری مستی ما همه این است که در مجلس دوست با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی عاشق آن است که جز عشق نداند کاری از فروغ نظر پاک فروغی پیداست که ندارد بجز از نیر اعظم یاری