فروغی بسطامی (غزلیات)/شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش) از فروغی بسطامی |
' |
شاهد به کام و شیشه به دست و سبو به دوش | مستانه میرسم ز در پیر میفروش | |
خواهی که کام دل ببری لعل وی ببوس | خواهی که نیش غم نخوری جام می بنوش | |
ماییم و کوی عشق و درونی پر از خراش | ماییم و بزم شوق و دهانی پر از خروش | |
دانی که داد بلبل شیدا به دست کیست | از دست آن که کرد لب غنچه را خموش | |
مرغی که میپرد به لب بام آن پری | بس طعنه میزند پر او بر پر سروش | |
پند کسی چگونه نیوشم که آن دو لب | از من گرفتهاند دو گوش سخننیوش | |
گر چشم فیض داری از آن چشمهی کرم | ای دل به سینه خون شو و ای چشم تر به جوش | |
من والهی جمال تو با صد هزار چشم | من بندهی خطاب تو با صد هزار گوش | |
زان باده دوش چشم تو پیموده خلق را | شاید که روز حشر نیاید کسی به هوش | |
کارم ازین مثلث خاکی به جان رسید | قد برفراز و زلف بیفشان و رخ مپوش | |
بی جهد از آن نرسد هیچ کس به کام | تا هست ممکن تو فروغی به جان به کوش |