فروغی بسطامی (غزلیات)/سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم) از فروغی بسطامی |
' |
سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم که بار هر دو جهان را فکند از دوشم اگر چه وصل تو ممکن نمیشود، لیکن درین معامله تا ممکن است میکوشم غم تو را به نشاط جهان نشاید داد من این خریدهی خود را به هیچ نفروشم به خواب خوش نرود چشم من از خوشحالی اگر تو مست بیفتی شبی در آغوشم به هیچ حال ز خاطر فرامشم نشوی ولی دریغ که از خاطرت فراموشم ز یک خدنگ نشانی به خون خویشتنم اگر هزار زره بر سر زره پوشم دو گوشت ار ز خروشیدنم به تنگ آمد چنین مزن که ز دستت چو چنگ نخروشم بیار ساغر می را به گردش ای ساقی که من ز چشم حریف افکن تو مدهوشم مگر به دامن محشر مرا به دوش آرند چنین که مست و خراب از پیالهی دوشم چنان زبانه کشید آتش تظلم من که آب چشمهی رحمت نکرد خاموشم ز هر طرف به کمینم نشسته شیرانند من از نهایت غفلت به خواب خرگوشم فروغی از می گلگون سخن بگو ور نه من آن دماغ ندارم که یاوه بنیوشم