فروغی بسطامی (غزلیات)/دوش از در میخانه کشیدند به دوشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (دوش از در میخانه کشیدند به دوشم) از فروغی بسطامی |
' |
دوش از در میخانه کشیدند به دوشم تا روز جزا مست ز کیفیت دوشم چشمم به چه کار آید اگر ساده نبینم کامم به چه خوش باشد اگر باده ننوشم هم خاک در پیر مغان سرمهی چشمم هم زلف کج مغبچگان حلقهی گوشم هم چشم سیه مست تو کردهست خرابم هم لعل قدح نوش تو بردهست ز هوشم تو مهر درخشنده و من ذرهی محتاج تو خانه فروزنده و من خانه به دوشم خون دلم از حسرت یک جام به جوش است آبی به سر آتش من زن که نجوشم تا شانه صفت چنگ زدم بر سر زلفت گه عقده گشاینده گهی نافه فروشم تا مهر تو زد بر لب من مهر خموشی آتش ز سرم شعله کشیدهست و خموشم در دایرهی عشق تو تا پای نهادم گاهی به خراش دل و گاهی به خروشم گویند که در سینه غم عشق نهان کن در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم فارغ نشوم زین شب تاریک فروغی تا در پی آن ماه فروزنده نکوشم