فروغی بسطامی (غزلیات)/حلقهی زلف سیاهش بر رخ انور ببین
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (حلقهی زلف سیاهش بر رخ انور ببین) از فروغی بسطامی |
' |
حلقهی زلف سیاهش بر رخ انور ببین آفتاب و سایه را سرگرم یکدیگر ببین با سپاه غمزه بازآمد پی تسخیر دل موکب لشکر نگر، جمعیت سلطان ببین هر کجا نقاش نقش قامت و لعلش کشید جلوهی طوبی نگر، سرچشمهی کوثر ببین تنگ شکر از دهان میبارد آن شیرین پسر شکر اندر پسته بنگر، پسته در شکر ببین تا مگر در دامن محشر بگیرم دامنش چاک دامان مرا تا دامن محشر ببین هر دو عالم را به یک ضربت به خون آغشته ساخت قوت بازو نگر، خاصیت خنجر ببین هر دم از فیض لب ساقی شراب لعل را نشهی دیگر نگر، خاصیت خنجر ببین گر ندیدی قبض و بسط عشق را بر یک بساط گریهی مینا نگر، خندیدن ساغر ببین گر ندیدی شاخسار خشک هنگام بهار در بهار عشق کامم خشک و چشمم تر ببین تنگ دستان در بهای وصل او سر میدهند بی نوایان را هوای سلطنت بر سر ببین هیچ دوری جام امید فروغی می نداشت گردش گردون نگر، بیمهری اختر ببین