فروغی بسطامی (غزلیات)/تا لب میپرست او داد شراب مستیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (تا لب میپرست او داد شراب مستیم) از فروغی بسطامی |
' |
تا لب میپرست او داد شراب مستیم مفتی شهر میخورد حسرت می پرستیم کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری چهره نشان نمیدهد تا به حجاب هستیم دست امیدم ار شبی بر سر زلف او رسد طعنه بر آسمان زند فر دراز دستیم زندهی جاودانیم تا حرکات عشق شد آلت زندگانیم، علت تندرستیم بر سر هر گذار او خاک شدم فروغیا تا فلک بلند سر خاک شود ز پستیم