فروغی بسطامی (غزلیات)/این چه دامی است که از سنبل مشکین داری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (این چه دامی است که از سنبل مشکین داری) از فروغی بسطامی |
' |
این چه دامی است که از سنبل مشکین داری که به هر حلقهی آن صد دل مسکین داری همه را نیش محبت زدهای بر دل ریش این چه نوشی است که در چشمهی نوشین داری خون بها از تو همین بس که ز خون دل من دست رنگین و کف پای نگارین داری عرقت خوشهی پروین و رخت خرمن ماه وه که بر خرمن مه خوشهی پروین داری همه صاحب نظران بر سر راهت جمعند خیز و بخرام اگر قصد دل و دین داری به چمن گر نچمی بهر تماشا نه عجب گر خط و عارض خود سبزه و نسرین داری من اگر سنگ تو بر سینه زنم عیب مکن زان که در سینهی سیمین دل سنگین داری از شکرپاشی کلک تو فروغی پیداست که به خاطر هوس آن لب شیرین داری