فروغی بسطامی (غزلیات)/آنان که در محبت او سنگ میخورند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (آنان که در محبت او سنگ میخورند) از فروغی بسطامی |
' |
آنان که در محبت او سنگ میخورند | خون را به جای بادهی گلرنگ میخورند | |
من تنگدل ز رشک گروهی که در خیال | تنگ شکر از آن دهن تنگ میخورند | |
قومی که خشت میکده بالین نمودهاند | باور مکن که حسرت اورنگ میخورند | |
زاهد شبی به حلقهی مستان گذار کن | تا بنگری که می به چه آهنگ میخورند | |
گل های سرفکندهی این باغ روز و شب | اندوه و آن دو سنبل شب رنگ میخورند | |
من خون دل به ناله خورم زان که اهل ذوق | می را به نغمههای خوش چنگ میخورند | |
نامم به ننگ در همه شهر شهره شد | کم نام آن کسان که غم ننگ میخورند | |
من خوردهام ز ناوک مژگان کودکی | زخمی که پر دلان به صف جنگ میخورند | |
مردم به دور نرگس مستش فروغیا | در عین حیرتم که چرا بنگ میخورند |