فخرالدین عراقی (قصاید)/لاح صباح الوصال در شموس القراب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (قصاید) (لاح صباح الوصال در شموس القراب) از فخرالدین عراقی |
' |
لاح صباح الوصال در شموس القراب | صاح قماری الطرب دار کوس الشراب | |
شاهد سرمست من دید مرا در خمار | داد ز لعل خودم در عقیق مذاب | |
چهرهی زیبای او برده ز من صبر و هوش | جام طرب زای او کرده نهادم خراب | |
من ز جهان بیخبر، کرد دل من نظر | دید جهانی دگر برتر ازین نه نقاب | |
ساحت آن دلگشای روضهی آن جانفزای | ذرهی آن آفتاب سایهی آن مهر ناب | |
دل متحیر درو کینت جهانی عظیم | جان متعجب درو کینت گشاد عجاب | |
هاتف مشکل گشای گشت مرا رهنمای | گفت بگویم تو را گر نکنی اضطراب | |
عکس جمال قدیم نور بهای قدیر | کرد جمال آشکار از تتق بیحجاب | |
شعشعهی روی او کرد جهان مستنیر | لخلخهی خوی او کرد جهان مستطاب | |
نور جبینش به روز مشرق صبح یقین | صبح ضمیرش به شب مطلع صد آفتاب | |
دیدهی ادراک او ناظر احکام لوح | چشم دل پاک او مشرق امالکتاب | |
خاطر وقاد او کاشف اسرار غیب | پرتو انوار او محرق نور حجاب | |
از رغبوتش فراغ وز رهبوتش امان | در ملکوتش خیم در جبروتش قباب | |
در دم او تافته از دم عیسی نشان | در دلش افروخته ز آتش موسی شهاب | |
ساقی لطف قدم داده به جام کرم | بهر دلش دم بدم از خم خلقت شراب | |
کرده دو صد بحر نوش تا شده یکدم ز هوش | باز شده در خروش سینهی او کاب آب | |
اصبح مستبشرا من سبحاتالجمال | اشرق مستهترا من سطواتالقراب | |
لاح من اسراره طلعت صبحالیقین | راح بانواره ظلمت لیل ارتیاب | |
راهبر اصفیا پیشرو اولیا | هم کنف انبیا صاحب حق کامیاب | |
شیخ شیوخ جهان قطب زمین و زمان | غوث همه انس و جان معتق مالک رقاب | |
ناشر علمالیقین کاشف عینالیقین | واجد حقالیقین هادی مهدی خطاب | |
مفضل فاضل پناه عالم عالم نواز | مکمل کامل صفات عالی عالیجناب | |
پرسی اگر در جهان کیست امامالامام؟ | نشنوی از آسمان جز زکریا جواب | |
نیستی ار مستحیل از پس آل رسول | آمدی از حق یقین وحی بدو صد کتاب | |
در نظر همتش هر دو جهان نیم جو | در کف دریا و شش هفت فلک یک حباب | |
سالک مسلوک را در بر او بازگشت | طالب مطلوب را از در او فتح باب | |
سدهی اقبال او قبلهی اهل ثواب | کعبهی افضال او مامن اهلالعقاب | |
نظرة انعامه روح قلوب الصدور | تربت اقدامه کحل عیون النقاب | |
ای به تو روشن جهان ذره چه گوید ثنا؟ | خاطر من شب پره مدح تو خورشید تاب | |
پیش سلیمان چو مور تحفهای آرم ملخ | مجلس داود را نغمه طنین ذباب | |
خاک درت را از آن دردسری میدهم | بو که دهد بوی او درد دلم را گلاب | |
چنگ به فتراک تو زان زدهام بندهوار | تا کنیم روز عرض با خدمت هم رکاب | |
در کنف لطف تو برده عراقی پناه | درگه رحمان بود عاجزکان را مب | |
گر شنود مصطفی مدحت حسان تو | گویدم احسنت قد جرت کنوزالصواب | |
باد به انفاس تو زنده دل عاشقان | تا بود انفاس خلق در دو جهان بیحساب | |
چاکر درگاه تو اهل سما چون ملوک | خاک کف پای تو اهل زمین چون تراب |