فخرالدین عراقی (قصاید)/طرب، ای دل، که نوبهار آمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (قصاید) (طرب، ای دل، که نوبهار آمد) از فخرالدین عراقی |
' |
طرب، ای دل، که نوبهار آمد | از صبا بوی زلف یار آمد | |
هان نظاره که گل جمال نمود | هین تماشا که نوبهار آمد | |
در رخ او جمال یار ببین | که گل از یار یادگار آمد | |
به تماشای باغ و بستان شو | که چمن خلد آشکار آمد | |
از صبا حال کوی یار بپرس | که سحرگاه از آن دیار آمد | |
بر در یار ما گذشت نسیم | زان گل افشان و مشکبار آمد | |
تا صبا زان چمن گل افشان شد | چون من از ضعف بیقرار آمد | |
دید چون عندلیب ضعف نسیم | به عیادت به مرغزار آمد | |
گل سوی فاخته اشارت کرد: | هین نوایی که وقت کار آمد | |
بلبل از شوق گل چنان نالید | که گل از وجد جان سپار آمد | |
های و هوی فتاد در گلزار | نالهی عاشقان زار آمد | |
گل مگر جلوه میکند در باغ؟ | کز چمن نالهی هزار آمد | |
زرفشان میکند گل صد برگ | کش صبا دوش در کنار آمد | |
گل زرافشان اگر کند چه عجب؟ | کز شمالش بسی یسار آمد | |
گل زر افشاند و ز ابر بر سر او | صد هزاران گهر نثار آمد | |
غنچه از بند او نشد آزاد | زان گرفتار زخم خار آمد | |
خار کز غنچه کیسهای بر دوخت | می زنندش که مایه دار آمد | |
نیست آزادهای مگر سوسن | که نه در بند کار و بار آمد | |
لاله را دل بسوخت بر نرگس | که نصیبش ز می خمار آمد | |
ابر بگریست بر گل، از پی آنک | زین جهان بر دلش غبار آمد | |
شد ز یاری جدا بنفشه مگر | که چنین وقت سوکوار آمد | |
جامهی سوک بر بنفشه برید | زان مگر لاله دلفگار آمد | |
نقش رنگ چمن ز لطف بهار | نقش دیبای پرنگار آمد | |
خوش بهاری است، لیک آن کس را | کز لب یار میگسار آمد | |
هان، عراقی، تو و نسیم بهار | کز صبا بوی زلف یار آمد |