فخرالدین عراقی (قصاید)/حبذا صفهی بهشت مثال
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (قصاید) (حبذا صفهی بهشت مثال) از فخرالدین عراقی |
' |
حبذا صفهی بهشت مثال | برترین آسمانش صف نعال | |
مجلس نور و جلوهگاه سرور | روضهی انس و بارگاه وصال | |
بیت معمور او مقر شرف | سقف مرفوع او سپهر جلال | |
غرفش خوشتر از ریاض بهشت | شرفش خوشتر از شکوه کمال | |
زین گرفته بها مدارج قدس | یافته زان بهشت زیب جمال | |
در بستاتین بینهایت او | سدرةالمنتهی هنوز نهال | |
بر سر خوان عالمآرایش | آفریننش طفیل و خلق عیال | |
آفتاب صفای صفهی او | ایمن از وصف کسوف و زوال | |
ذرههای هوای غرفهی او | سر بسر نور آفتاب مثال | |
صورت ذرههای درگه اوست | هر چه بینی درین جهان اشکال | |
معنی موجهای برکهی اوست | هر چه یابی زمان زمان ز احوال | |
هر یک از ذرههای لطف هواش | جام گیتینما به استقلال | |
هر یک از شعلههای عکس صفاش | آفتابی است کاینات ضلال | |
صفحات سطوح بی نقشش | مشتمل بر نقوش حال و مل | |
نفحات ریاض جان بخشش | مرده را زنده کرده اندر حال | |
تا نسیم هواش یافت ملک | مرده را زنده کرده اندر حال | |
تا صریر درش شنید فلک | بر درش چرخ میزند همه سال | |
در هوای درست او نبود | هیچ بیمار جز نسیم شمال | |
در ریاض لطیف او نرود | هیچ تر دامنی جز آب زلال | |
در نیابند نقش این خانه | نقشبندان کارگاه خیال | |
عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست | هم نیابد درون خانه مجال | |
نام آن خانه می نیارم گفت | از پی عقل و العقول عقال | |
خود تو از پیش چشم خود برخیز | تا ببینی عیان به دیدهی حال | |
خویشتن را درون آن خانه | بر سریر سعادت و اقبال | |
مطرب عشق برکشید سرور | وصل را داد جام مالامال | |
چون عراقی همه جهان سرمست | از می وصل و بیخبر ز وصال |