فخرالدین عراقی (غزلیات)/نگارا، جسمت از جان آفریدند

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فخرالدین عراقی (غزلیات) (نگارا، جسمت از جان آفریدند)
از فخرالدین عراقی
'


نگارا، جسمت از جان آفریدند ز کفر زلفت ایمان آفریدند جمال یوسف مصری شنیدی؟ تو را خوبی دو چندان آفریدند ز باغ عارضت یک گل بچیدند بهشت جاودان زان آفریدند غباری از سر کوی تو برخاست وزان خاک آب حیوان آفریدند غمت خون دل صاحبدلان ریخت وزان خون لعل و مرجان آفریدند سراپایم فدایت باد و جان هم که سر تا پایت از جان آفریدند ندانم با تو یک دم چون توان بود؟ که صد دیوت نگهبان آفریدند دمادم چند نوشم درد دردت؟ مرا خود مست و حیران آفریدند ز عشق تو عراقی را دمی هست کزان دم روی انسان آفریدند