عطار (غزلیات)/یک شکر زان لب به صد جان میدهد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (یک شکر زان لب به صد جان میدهد) از عطار |
' |
یک شکر زان لب به صد جان میدهد | الحق ارزد زانکه ارزان میدهد | |
عاشق شوریده را جان است و بس | لعل او میبیند و جان میدهد | |
قوت جان آن را که خواهد در نهان | زان دو یاقوت درافشان میدهد | |
شیوهای دارد عجب در دلبری | عشوه پیدا بوسه پنهان میدهد | |
عاشق گریان خود را میکشد | خونبها زان لعل خندان میدهد | |
چشم بد را چشم او بر خاک راه | میکشد چون باد و قربان میدهد | |
گر دو چشمش میکشد زان باک نیست | چون دو لعلش آب حیوان میدهد | |
عاشقان را هر پریشانی که هست | زان سر زلف پریشان میدهد | |
هر زمانی عالمی سرگشته را | سر سوی وادی هجران میدهد | |
میبباید شست دست از جان خویش | هین که وصلش دست آسان میدهد | |
از کمال نیکویی آن تندخوی | بر سپهر تند فرمان میدهد | |
جان ستاند هر که از وی داد خواست | داد مظلومان ازین سان میدهد | |
یک سخن گفته است با عطار تلخ | جان شیرین بی سخن زان میدهد |