عطار (غزلیات)/کشتی عمر ما کنار افتاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (کشتی عمر ما کنار افتاد) از عطار |
' |
کشتی عمر ما کنار افتاد | رخت در آب رفت و کار افتاد | |
موی همرنگ کفک دریا شد | وز دهان در شاهوار افتاد | |
روز عمری که بیخ بر باد است | با سر شاخ روزگار افتاد | |
سر به ره در نهاد سیل اجل | شورشی سخت در حصار افتاد | |
مستییی بود عهد برنایی | این زمان کار با خمار افتاد | |
چون به مقصد رسم که بر سر راه | خر نگونسار گشت و بار افتاد | |
گل چگویم ز گلستان جهان | که به یک گل هزار خار افتاد | |
هر که در گلستان دنیا خفت | پای او در دهان مار افتاد | |
هر که یک دم شمرد در شادی | در غم و رنج بی شمار افتاد | |
بی قراری چرا کنی چندین | چه کنی چون چنین قرار افتاد | |
چه توان کرد اگر ز سکهی عمر | نقد عمر تو کم عیار افتاد | |
تو مزن دم خموش باش خموش | که نه این کار اختیار افتاد | |
گر نبودی امید، وای دلم | لیک عطار امیدوار افتاد |