عطار (غزلیات)/کار چو از دست من برفت چه سازم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (کار چو از دست من برفت چه سازم) از عطار |
' |
کار چو از دست من برفت چه سازم | مات شدم نیز خانه نیست چه بازم | |
در بن این خاکدان عالم غدار | اشک فشان همچو شمع چند گدازم | |
چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست | این نفسی چند در هوس به چه تازم | |
چو گل یک روزه در میانهی صد خار | بر سر پایم نشسته سر چه فرازم | |
پردهی من چون درید پردهدر چرخ | در پس این پرده، پرده چند نوازم | |
چارهی من چون به دست چاره گران نیست | حیله چه گویم کنون و چاره چه سازم | |
قصهی اندوهت آشکار چه گویم | زانکه من خسته دل نهفت نیازم | |
واقعه کوته کنم چه گویم ازین بیش | خاصه که پیش اندر است راه درازم | |
ای دل عطار دم مزن که درین دیر | دم نتوان زد ز سر پردهی رازم |