عطار (غزلیات)/چو خورشید جمالت جلوهگر شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (چو خورشید جمالت جلوهگر شد) از عطار |
' |
چو خورشید جمالت جلوهگر شد | چو ذره هر دو عالم مختصر شد | |
ز هر ذره چو صد خورشید میتافت | همه عالم به زیر سایه در شد | |
چو خورشید از رخ تو ذرهای یافت | بزد یک نعره وز حلقه به در شد | |
جهان آشفته و شوریدهدل گشت | فلک سرگشته و دریوزهگر شد | |
هزاران قرن پوشیده کبودی | ز سر آمد به پا وز پا به سر شد | |
ازین چندین بگردید او که ناگاه | خبر یافت از تو وز خود بی خبر شد | |
بسا رستم که اینجا زنصفت گشت | بسا مطرب که اینجا نوحهگر شد | |
قدر کاینجا رسید از خویش گم گشت | قضا کانجا رسید اندک قدر شد | |
بشست از جان و از دل دست جاوید | کسی کو مرد راه این سفر شد | |
درین ره هر که نعلینی بینداخت | هزاران راهرو را تاج سر شد | |
ولی چون سر بباخت اول درین راه | ازین نعلین آخر تاجور شد | |
درین منزل کسی کو پیشتر رفت | به هر گامش تحیر بیشتر شد | |
عجب کارا که موری مینداند | که با عرش معظم در کمر شد | |
شبی موجی ازین دریا برآمد | از آن وقتی فلک زیر و زبر شد | |
چو کرسی عرش حیران ماند برجای | چو دنیا و آخرت یک ره گذر شد | |
چه دریایی است این کز هیبت آن | جهان هر ساعتی رنگ دگر شد | |
ازین دریا چو عکسی سایه انداخت | جدا هر ذرهای بحر گهر شد | |
ازین دریا دو عالم شور بگرفت | که تا ترتیب عالم معتبر شد | |
درآمد موج دیگر آخرالامر | دو عالم محو گشت و بی اثر شد | |
ز حل و عقد شرح این مقالات | دل عطار در خون جگر شد |