عطار (غزلیات)/چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبینی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبینی)
از عطار
'


چون لبت به پسته اندر صفت گهر نبینی چو رخت به پرده اندر تتق قمر نبینی
ز فراق چون منی را چه کشی به درد و خواری گه اگر بسی بجویی چو منی دگر نبینی
چه نکوییت فزاید که بد آید از تو بر من چه بود اگر به هر دم به دم از بتر نبینی
مکن ای صنم که گر من نفسی ز دل برآرم ز تف دلم به عالم پس از آن اثر نبینی
ز غم تو جان عطار اگر از جهان برآید تو ز بخت و دولت خود پس از آن نظر نبینی