عطار (غزلیات)/چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم) از عطار |
' |
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم | دل را همه میل جان با سوی تو میبینم | |
تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم | زیرا که حیات جان باروی تو میبینم | |
بس عاشق سرگردان از عشق تو لب برجان | آواره ز خان و مان بر بوی تو میبینم | |
از عشق تو نشکیبم گر خوانی و گر رانی | زیرا که دل افتاده در کوی تو میبینم | |
هر جا که یکی بیدل از عشق تو بی حاصل | سرگشته و بی منزل سر کوی تو میبینم | |
آن دل که بود سرکش گشته است اسیر عشق | اندر خم چوگانت چون گوی تو میبینم | |
گفتم که مگر کلی وصل تو بدانستم | صد جان و دل خود را یک موی تو میبینم | |
عطار مگر روزی ترکیش بود درسر | کامروز به عشق اندر هندوی تو میبینم |